انسان مونث

دست نوشته های نفیسه مرادی پیرامون زن و هر چیز دیگر

انسان مونث

دست نوشته های نفیسه مرادی پیرامون زن و هر چیز دیگر

انسان مونث
آخرین نظرات

۳ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

+ هر تار موی سپید، چراغی است که پس از عبور از گردنه های سخت زندگی، روشن شده و نوری است برای روزهای تاریک پیش رو.

(20 اردیبهشت 99)

 

+دخترم! تو به مانند شاخه نازکی هستی که از کنار درخت تنومندی سبز شده ای؛ آن دختر تنومند پدر و مادر و معلمان و اساتید تو هستند؛ این را بدان که هر چه رشد کنی حتی اگر از اصل درخت هم بلندتر شوی، باز ریشه ات با درخت پیر گره خورده است. پس همیشه حرمت آنان را نگه دار.

 

 

+بانو! لباس پرچم وجودی انسان است، لباسی بپوش که انسانیت تو را هویدا نماید، نه جنسیتت را.

 

 

 

+ مهم ترین دغدغه یک زن، استقلال او پس از ازدواج است.

 

 

 

+ چه دنیای عجیبی است؛ زنان سالخورده  که حکم حجاب از آنان برداشته شده، بیشتر از جوان ها، خود را می پوشانند.

نفیسه مرادی

برزخ


برزخ

 

با عشق، تقدیم به تمام زنان سرطانی

 

کمی آب نوشید. ولی طعم آب هم در دهانش به تلخی می زد.

مادر کمی آب سیب برایش آورد، بلکه این بار بنوشد، اما باز هم از خوردنش امتناع نمود.

 

باز سرش گُر گرفت، به سمت پنجره رفت و سر بی مویش را به شیشه سرد آن چسباند و نیم نگاهی به درختان بی برگ حیاط انداخت و قطرات باران روی شیشه را نگریست.

🍂🍂🍂🍂

شیمی درمانیش تا دو ماه دیگر ادامه داشت. فقط آرزو می کرد این روزهای سخت، زودتر تمام شود.

نفیسه مرادی

داستان: تنهایی مادر

 

مادر بیمارش، به تازگی از بیمارستان مرخص شده و نیازمند مراقبت بود.

 

دختر نیم نگاهی به مادر می کرد و نیم نگاهی به همسر.

 

شوهرش بارها گفته بود"مگه نمیگن زن باید شب کنار شوهرش باشه و بی اجازه اش از خونه هم بیرون نره".

 

نگاهی ملتمسانه به همسرش انداخت تا بلکه اجازه دهد شب نزد مادر بیمارش بماند.

اما مرد با بالا انداختن ابروان مخالفتش را به او فهماند.

نفیسه مرادی