انسان مونث

دست نوشته های نفیسه مرادی پیرامون زن و هر چیز دیگر

انسان مونث

دست نوشته های نفیسه مرادی پیرامون زن و هر چیز دیگر

انسان مونث
آخرین نظرات

 

 

این واقعیت شناخته شده است که روانشناسی، الهیات را از اریکه قدرت به زیر کشیده است.

 

ولی حالا در روز خاکسپاری کنار قبر و تابوت احساس عذاب میکنیم.

 

به مادری که دخترش را از دست داده به پدر غم زده چه میخواهیم بگوییم؟

 

ما به طرز عجیبی با مسئله معنا یا حتی با کسوف آن در دنیایی سکولار روبرو هستیم. ما در درون خود محدودیت های تقلیل معنا به ابراز همدردی لفظی صرف را احساس می کنیم حرکات و حالات برخاسته از احساس همدردی هر تسلایی به بار آورد گرچه ارزشمند است، ولی پاسخگویی سوالی نیست که بر اثر فقدان یک انسان مطرح می شود. فقدانی که خوب می دانیم به معنای دقیق کلمه بی معنا شده است.  این چنین است که همواره ابتذال سوگواری ها را می شنویم .

 

 با وجود این،  این ابتذال اصل مسئله را پنهان نمی کند  ....  تکیه گاه هایی که روانکاوی به دست داده هرچند کاملاً بی فایده نیستند، فقط جایگزین های مصنوعی هوشمندانه‌ای به شمار می روند.

 

دلیل این احساس پوچی آشکار است از دیدگاه آخرت شناسی دینی کهنسالی به هیچ وجه نشانه زوالی برگشت ناپذیر و بی معنا نبود و اگر مترادف حکمت نبود حداقل یکی از شرایط لازم برای حصول حکمت به شمار می رفت کهنسالی جایگاه بی‌بدیل و برجسته‌ای در میان ادوار زندگی داشت دردهای ملازم  کهنسالی را می شد نوعی آزمون تشرف دانست -  درست برخلاف نگرش کاملاً منفی امروز نسبت به این دردها- به شیوه ای کاملاً متضاد با تعالیم سنتی ،  ما حتی گاهی به مرگی معنایی اخلاقی می دهیم.

در اعصار موعود باورانه این  ایده حاکم بود که  « دیگر نباید کسی وجود داشته باشد که به کهنسالی نرسد » هزینه آن هرچه می خواست باشد جوامع ما برعکس معطوف به آینده و به شدت متعهد به «پیشرفت» هستند و در باره این درد و رنج ها چندان حرفی برای گفتن ندارند و در مواجهه با آنها فقط به دنبال راه فرار می‌گردند.

 

اگر رسالت بشریت پیشرفت است، پس انحطاط و زوال به چه درد میخورد ؟

 

اگر انسان با آزادی اش تعریف می شود، اگر به صورت قوه درک می شود که به او اجازه می دهد خود را از قوانین طبیعت حیوانی اش برهاند و از تمام قوانین سفت و سخت غریزه اش جدا شود تا بی وقفه به سوی کمال فرهنگی و اخلاقی بیشتری پیشروی کند، در این صورت آیا بزرگترین دستاورد او، در عین حال قطعی ترین ضرر و زیانش نیست؟

 

اگر او محکوم به تاریخمندی است چگونه امکان دارد کمترین معنایی به کهنسالی گریز ناپذیری ببخشد که در عین حال تقدیر او در زندگی به شمار می رود؟

 

وقتی آینده جای گذشته را می‌گیرد، وقتی دیگر پیروی از آداب و رسوم باستانی مطرح نیست، بلکه پای ساختن انسانی جدید در میان است، کهنسالی دیگر نه حکمت، بلکه تباهی و زوال است.

این است که وقتی کهنسالی فرا می رسد، جنون انسان مدرن آن را پنهان می کند. نقابی بی‌معنا، چهره بزک کرده مضحکی که هیچ کس نمی تواند کاملاً از آن اجتناب کند، در جهانی که در آن افق آینده کشتزار معانی و ارزش ها را خشک می‌کند، در جهانی که ستایش و تجلیل جوانی به عنوان تنها دوره نویدبخش، مثل روی دیگر سکه ای، تلویحا حاکی از پوچی کهنسالی است که بهتر است پنهان نگه داشته شود.

آیا جراحی زیبایی جایگزین دین خواهد شد ؟

 

حداقل فعلا معلوم نیست مبارزه به سود ما ادامه پیدا کند.

معلوم نیست که واقعاً بتوانیم از تنگنایی فرار کنیم که اغلب به درست‌ترین شکلی به صورت کاریکاتور ترسیم می‌شود.

 

📕 منبع: کتاب «انسان وخدا یا معنای زندگی»؛ لوک فری؛ ترجمه: عرفان ثابتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی